آتِ:بده، عطا كن
أبكَم:لال ( لال و كر)
أحكَمَ:استوار ساخت، محكم كرد
اِحْمَرَّ (يَحمَرُّ، احمِراراً):سرخ شد
أرادَ (يُريدُ،إرادةً):خواست
أطاعَ (يُطيعُ، إطاعةً):اطاعت كرد
إمّا:يا
اِنقَلَبَ :دگرگون شد
بَدَّلَ:تبديل كرد
بَصَر: چشم، بينايي
تعارَفَ:آشنا شد (تَعارَفوا: با يكديگر آشنا شدند)
جَرَّبَ:آزمود، آزمايش كرد
حارَبَ:نبرد كرد با، جنگيد با
حاسَبَ:محاسبه كرد
حَسَنَة:پاداش نيك
حَصْحَصَ (يُحَصْحِصُ، حَصْحَصَةً):آشكار و معلوم شد
حِصْن:قلعه (جمع آن حُصون)
حَلّاف:بسيار سوگند خورنده
رَغبة:ميل، چشم داشت
رَؤوف:مهربان (مترادف رحيم)
ساعَدَ:كمك كرد
سَبَقَ (يَسبِقُ، سَبْقاً):پيشي گرفت
شاءَ (يَشاءُ، شَيئاً و مَشيئةً):خواست
|
عُدَّة:آمادگي،ساز و برگ
غَضْبان: خشمگين
غِلّ:كينه
غِنَي:بي نيازي (تذكّر: غِناء: آواز خوش،
غَناء:بي نيازي ثروت و دارايي)
مِبْرَد:سوهان
مِخلَب:چنگال(ناخن هر جانور شكاري اعم از
چهار پا و پرنده ) ضمناً چنگال غذاخوري را به عربي<شوكـﺔ> مي گويند .
مِسطَرَة:خط كش
مِطرَقَة:چكش
مِقبَض:دستگيره
مِقراض: قيچي
مُقيم:اقامت كننده،بر پا دارنده
مِكنَسة:جارو
مِنشار:ارّه
مَهين:حقير و خوار
(تذكّر: مَهين در فارسي نام زيبايي براي دختران
و به معني « مانند ماه» است.)
نصيحة:پند و اندرز
هَدَي (يَهْدى، هدايةً):هدايت كرد
|